پیام مازند

آخرين مطالب

ضرورت افزایش جذابیت زبان فارسی اقتصادی

ضرورت افزایش جذابیت زبان فارسی
  بزرگنمايي:

پیام مازند - ایسنا / شفیعی کدکنی می‌گوید «دیوان شمس» به لحاظ گستردگی واژگان، بین مجموعه‌های شعر فارسی به ویژه بین آثار غزلسرایان یک استثناست.
کتاب «گزیده غزلیات شمس» اثر جلال الدین محمد بلخی به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی به تازگی توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ سی و سوم رسیده است.
چاپ اول این کتاب مربوط به سال 1352 است و حالا نسخه‌های چاپ سی و سومش به بازار عرضه شده‌اند.
بازار
در معرفی این کتاب آمده است: شفیعی‌ کدکنی در این گزیده تلاش کرده غزل‌هایی را انتخاب کند که از نظر ارتباط حسی و عاطفی بیشتر درخشیده و شناخته شده باشند و آهنگ و موسیقی‌شان هم متمایز از دیگر غزلیات مولانا باشد. دیگر ملاحظه او برای انتخاب غزلیات مندرج در این کتاب، واژگان و زبان شعری آن‌ها بوده که دارای امتیاز و هماهنگی بیشتر و تصویرسازی اصیل‌تری بوده باشند. چون این پژوهشگر می‌گوید مولانا بسیاری از معانی تجریدی را که در قلمرو تاملات او هستند، با تصویرهای خاص خود ملموس کرده و در شعرش، سکوت، تبدیل به نقل ریخته و حالات درونی انسان به شدیدترین وجه ممکن جلوه‌گر می‌شود.
گردآورنده این مجموعه می‌گوید دیوان شمس به لحاظ گستردگی واژگان، بین مجموعه‌های شعر فارسی به ویژه بین آثار غزلسرایان یک استثناست. این گسترش و تنوع ناشی از وسعت دامنه معانی مورد نظر مولانا و تعبیرات اوست. خلاف بسیاری از شاعران گذشته که خود را در تنگنای واژگان رسمی محدود می‌کردند، مولانا زبان را در شکل جاری و ساری آن به خدمت گرفته است چون معانی فراوان و لحظه‌های متنوع و حال‌ها و تجربه‌های بی‌شمار، استفاده از واژگانی زنده‌تر و فراخ‌تر را می‌طلبیده است. علاوه بر استعمال کلمات و تعبیرات خاص لهجه شرق ایران به ویژه خراسان که نزد سیف الدین فرغانی هم می‌توان سراغش را گرفت، توجه عجیب مولانا به زبان گفتار و زبان توده مردم باعث تشخص زبان شعری و گستردگی بیشتر واژگان او شده است.
زبان از نظر مولانا، وسیله تفهمیم و تفاهم است و درست یا نادرست آن را، کاربرد عامه اهل زبان تعیین می‌کند. آن چه مردم می‌گویند ملاک صحت است نه منحصرا آن چه در واژه‌نامه‌ها و آثار اهالی ادبیات ثبت شده است. روی همین حساب خود مولانا هم گاهی در شعرش صورت رایج گفتاری مردم را به کار برده است.
شفیعی کدکنی درباره موسیقی و وزن شعر مولوی در دیوان شمس هم توضیحاتی دارد و می‌گوید چشمگیرترین وجه تمایز موسیقی در این اثر، در موسیقی بیرونی، یعنی در تنوع و پویایی اوزان عروضی اشعار آن است. شاهکارهای مولوی که زمینه اصلی دیوان کبیر را تشکیل می‌دهند، دارای موسیقی یا وزن خیزابی و تندی هستند که غالبا از ارکان سالم یا سالم و مزاحفی که به نوعی خاص تلفیق شده‌اند پدید آمده و باعث می‌شود تحرک روح و عواطف سراینده در کل شعر حس شود. گردآورنده «گزیده غزلیات شمس» می‌گوید کوشش‌های مولانا در دیوان شمس، برای استفاده از ردیف و انواع آن و قافیه و صور گوناگونش در هیچ دیوانی از دیوان‌های شعر فارسی سابقه ندارد.
کتاب پیش رو به جز «فهرست مطلع غزل‌ها» و «پیشگفتار»، دو بخش اصلی دارد که «غزلیات» و «غزلیات منسوب به مولانا» هستند. شفیعی کدکنی غزلیات گزیده را براساس حروف انتهای مصرع اول مرتب، و شماره هر غزل را در دیوان مولانا مشخص کرده است.
غزل‌هایی که در این کتاب آمده‌اند به این ترتیب‌اند:
حرف آ
«آمد بهار جهان‌ها، ای شاخ تر به رقص آ»، «آن خواجه را در کوی ما، در گِل فرو رفته ست پا»، «آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا»، «آه که آن صدرِ سرا می ندهد بار مرا»، «ازین اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها»، «اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا»، «ای خواجه نمی بینی این روز قیامت را؟»، «ای دل، چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها؟»، «ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی منتها»، «ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را»، «ای طایران قدس را عشقت فزوده بال ها»، «ای عاشقان، ای عاشقان، امروز ماییم و شما»، «ای فصل با باران ما، بر ریز بر یاران ما»، «ای نوبهار عاشقان! داری خبر از یار ما؟»، «ای هوس های دلم، باری بیا رویی نما»، «ای یوسف خوشنام ما، خوش می روی بر بام ما»، «ای یوسف خوش نام ما، خوش می روی بر بام ما»، «باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا»، «با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا»، «بروید ای حریفان، بکَشید یار ما را»، «بسوزانیم سودا و جنون را»، «بشکن سبو و کوزه، ای میرِ آب جان ها»، «بگریز، ای میر اجل! از ننگ ما، از ننگ ما»، «بنشسته ام من بر درت تا بوک بر جو شد وفا»، «بهار آمد بهار آمد، سلام آورد مستان را»، «بیار آنکه قرین را سوی قرین کشدا»، «تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را؟»، «جانا قبول گردان این جست و جوی ما را»، «جمله یاران تو سنگند و تویی مرجان چرا؟»، «چمنی که تا قیامت گل او ببار بادا»، «چندان بنالم ناله ها، چندان برآرم رنگ ها»، «چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا»، «خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دگربار بیا»، «در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا؟»، «در میان پرده خون عشق را گلزارها»، «در میان عاشقان عاقل مبا»، «دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را»، «رَستم ازین نفس و هوا، زنده بلا مرده بلا»، «زهی عشق، زهی عشق که ماراست خدایا»، «زهی عشق، زهی عشق که ماراست، خدایا»، «شاد آمدی ای مه رو، ای شادی جان شاد آ»، «گر زانکه نئی طالب، جوینده شوی با ما»، «معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا»، «من از کجا، پند از کجا؟ باده بگردان، ساقیا!»، «می ده گزافه ساقیا، تا کم شود خوف و رجا»، «هین که منم بر در، در بگشا»، «یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا»، «یک پند ز من بشنو: خواهی نشوی رسوا»
حرف ب
«آواز داد اختر: بس روشن است امشب»
حرف ت
«آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت»، «آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده ست»، «آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟»، «آن نفسی که با خودی، یار چو خار آیدت»، «از بادمداد روی تو دیدن حیات ماست»، «امروز شهر ما را صد رونق است و جان است»، «این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه ست»، «بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت»، «باز درآمد به بزم، مجلسیان، دوست دوست»، «ببستی چشم، یعنی وقت خواب است»، «به خدا کِت نگذارم که روی راه سلامت»، «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست»، «بیایید، بیایید، که گلزار دمیده ست»، «پنهان مشو، که روی تو بر ما مبارک است»، «نا نقش خیال دوست با ماست»، «چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست»، «خانه دل باز کبوتر گرفت»، «دلبری و بیدلی اسرار ماست»، «شیر خدا بند گسستن گرفت»، «کار من این است که کاریم نیست»، «کیست در این شهر که او مست نیست؟»، «گفتار که کیست بر در؟ گفتم کمین غلامت»، «نوبت وصل و لقاست، نوبت حشر و بقاست»، «هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت»، «هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست»، «هله، ای آن که بخوردی سحری باده که نوشت»، «یوسف کنعانیم، روی چو ماهم گواست».
حرف د
«آب زنید راه را هین که نگار می رسد»، «آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود»، «آن را که درون دل عشق و طلبی باشد»، «آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد»، «آن صبح سعادت ها چون نورفشان آید»، «آن کس که تو را دارد، از عیش چه کم دارد؟»، «از سرو مرا بوی بالای تو می آید»، «اگر چرخ وجود من از این گردش فرو ماند»، «اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد»، «اگر دمی بنوازد مرا نگار، چه باشد؟»، «امروز جمال تو سیمای دگر است»، «امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان می رسد»، «امروز مرده بین که چه سان زنده می شود!»، «اندک اندک جمع مستان می رسند»، «ای دوست شکر بهتر، یا آن که شکر سازد؟»، «ای قوم به حج رفته، کجایید کجایید؟»، «ای لولیان! ای لولیان! یک لولیی دیوانه شد»، «ای مطرب جان، چو دف به دست آمد»، «اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند»، «اینک آن مرغان که ایشان بیضه ها زرین کنند»، «بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد»، «بانگ زدم من که دل مست کجا می رود؟»، «برانید، برانید که تا باز نمانید»، «بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد»، «برون شو ای غم از سینه، که لطف یار می آید»، «بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد»، «بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید»، «بهار آمد، بهار آمد، بهار خوش عذار آمد»، «بهار آمد، بهار آمد، بهار مشکبار آمد»، «به باغ، بلبل ازین پس حدیث ما گوید»، «به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود؟»، «به روز مرگ، چو تابوت من روان باشد»، «به میان دل خیال مه دلگشا درآمد»، «به یارکان صفا جز مَیِ صفا مدهید»، «بیا که ساقی عشق شراب باره رسید»، «بیگاه شد، بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد»، «بیگاه شد، بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد»، «بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود»، «پیش از ان کاندر جهان باغ و می و انگور بود»، «جان پیش تو هر ساعت می ریزد و می روید»، «جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید؟»، «چشمم همی پرد مگر آن یار رسد»، «چمنی که جمله گل ها به پناه او گریزد»، «چو عشق را هوس بوسه و کنار بود»، «خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد؟»، «خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند»، «خَیال تُرک من هر شب صفاتِ ذات من گردد»، «درخت و برگ برآید ز خاک این گوید»، «در عشق زنده باید، کز مرده هیچ ناید»، در میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود»، «دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد»، «دوش دلِ عربده گر با که بود؟»، «دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید»، «ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود»، «رندان سلامت می کنند، جان را غلامت می کنند»، «رو آن رَبابی را بگو: مستان سلامت می کنند»، «روزم به عیادت شب آمد»، «زان ازلی نور که پرورده اند»، «ز اول روز که مخموری مستان باشد»، «ز باد حضرت قدسی بنفشه زار چه می شد!»، «ز خاک من اگر گندم برآید»، «سودای تو در جوی جان چون آب حیوان می رود»، «شمس و قمرم آمد، سمع و بصرم آمد»، «صبح دمی همچو صبح پرده ظلمت درید»، «صنما، جفا رها کن، کرم این روا ندارد»، «صنما، سپاه عشقت به حصار دل درآمد»، «طوطی جان مستِ من از شکری چه می شود!»، «عاشق شده ای، ای دل، سودات مبارک باد»، «کی باشد کاین قفس چمن گردد؟»، «گر جان عاشق دم زند آتش درین عالم زند»، «گفتم که ای جان! خود جان چه باشد؟»، «گفتم: مکن چنین ها، ای جان، چنین نباشد»، «گفتی که: در چه کاری؟ با تو چه کار ماند؟»، «گل خندان که نخندد چه کند؟»، «ما نه زان محتشانیم که ساغر گیرند»، «مرا عشاق چنان باید که هر باری که برخیزد»، «مرا عقیق تو باید، شکر چه سود کند؟»، «مرغان که کنون از قفس خویش جدایید»، «مستی سلامت می کند، پنهان پیامت می کند»، «مستی سلامت می کند، پنهان پیامت می کند»، «مطربا، این پرده زن، کز ره زنان فریاد و داد»، «میان باغ گل سرخ های وهو دارد»، «نومید مشو جانا کاومید پدید آمد»، «هرکه بهر تو انتظار کند»، «هرکه را اسرار عشق اظهار شد»، «هله، پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد»، «هله، عاشقانه بکوشید که چو جسم و جان نماند»، «هله، نومید نباشی که تو را یار براند»، «هله، هش دار که در شهر دوسه طرارند»، «همه را بیازمودم، ز تو خوش ترم نیامد»، «هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود»، «یارانِ سحرخیزان تا صبح که دریابد؟»، «یارب، این بوی خوش از روضه جان می آید؟»، «یار مرا، چو اشتران، باز مهار می کشد»، «یار مرا می نهلد تا که بخارم سر خود»، «یک خانه پر ز مستان، مستان نو رسیدند».
حرف ر
«آمد بهار خرم و آمد رسول یار»، «ای جانِ جانِ جان ها، جانی و چیز دیگر»، «ای محو عشق گشته، جانی و چیز دیگر»، «تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر؟»، «چند ازین راه نو روزگار؟»، «داد جاروبی به دستم آن نگار»، «در بگشا کآمد خامی دگر»، «گرم در گفتار آمد آن صنم، این الفرار؟»، «ما را خدا از بهر چه آورد؟ بهر شور و شر»، «هله زیرک، هله زیرک، هله زیرک، هله زوتر»، «همه صیدها بکردی، هله، میر! بار دیگر».
حرف ز
«چنان مستم، چنان مستم من امروز» و «سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز».
حرف س
«دست بنه بر دلم، از غم دلبر مپرس».
حرف ش
«آن مه که هست گردون گردان و بی قرارش»، «آینه ام من، آینه ام من، تا که بدیدم روی چو ماهش»، «اندر آ، ای اصلِ اصلِ شادمانی، شادباش»، «ای یوسف مه رویان، ای جاه و جمالت خوش»، «جان من است او، هی مزنیدش»، «دام دگر نهاده ام تا که مگر بگیرمش»، «ساقیا، بی گه رسیدی، مَی بده، مردانه باش»، «سرمست شد نگارم، بنگر به نرگسانش»، «عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش»، «مستی امروز من نیست چو مستی دوش»، «وقتت خوش، وقتت خوش، حلوایی و شکرکش» و «یار درآمد ز باغ بی خود و سرمست دوش».
حرف ک
«آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک».
حرف گ
«برخیز ز خواب و ساز کن چک».
حرف ل
«حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل».
حرف م
«آری ستیزه می کن تا من همی ستیزم»، «آمد خَیالِ خوش که من از گلشن یار آمدم»، «آمده که سر نهم، عشق تو را به سر برم»، «اه چه بی رنگ و بی نشان که منم»، «از آن باده ندانم چون فنایم»، «از اول امروز چو آشفته و مستیم»، «المنه لله که ز پیکار رهیدیم»، «امروز چنانم که خر از بار ندانم»، «امروز خوشم با تو جانِ تو و فردا هم»، «امروز، مها، خویش ز بیگانه ندانیم»، «امشب ای دلدار، مهمان توایم»، «اندر دو کون جانا، بی تو طرب ندیدم»، «ای با من و پنهان چو دل، از دل سلامت می کنم»، «ای تو بداده در سحر، از کف خویش باده ام»، «ای توبه ام شکسته، از تو کجا گریزم؟»، «ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم»، «ای عاشقان، ای عاشقان، پیمانه را گم کرده ام»، «این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیده ام»، «این شکل که من دارم ای خواجه، که را مانم؟»، «ایها العشاق! آتش گشته چون استاره ایم»، «باز آمدم، باز آمدم، از پیش آن یار آمدم»، «باز آمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنم»، «بجوشید، بجوشید که ما بحر شعاریم»، «بده آن باده دوشین که من از نوش تو مستم»، «بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم»، «بشکن قدح باده که امروز چنانیم»، «به پیش بادِ تو ما همچو گردیم»، «به خدا کز غم عشقت نگریزم، نگریزم»، «به گرد دل همی گردی، چه خواهی کرد؟ می دانم»، «بیا تا قدر همدیگر بدانیم»، «بیار باده که دیرست در خمار توام»، «بی خود شده ام لیکن بی خودتر از این خواهم»، «تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم»، «تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی، نمی دانم»، «تو زمن ملول گشتی که من از تو ناشتابم»، «تو گواه باش، خواجه، که زتوبه توبه کردم»، «تیز دَوَم تیز دَوَم تا به سواران برسم»، «جز ز فتان دو چشمت ز که مفتون باشیم؟»، «چو آب آهسته زیرِ کَه درآیم»، «چو غلام آفتابم، هم از آفتاب گویم»، «چون آینه رازنما باشد جانم»، «چون در عدم آییم و سر از یار برآریم»، «چه کسم من؟ چه کسم من؟ که بسی وسوسه مندم»، «حکیمیم، طبیبیم، زبغداد رسیدیم»، «خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم»، «خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم»، «خیزید، مخسپید که نزدیک رسیدیم»، «در آینه چون بینم نقش تو، به گفت آرم»، «دفع مده، دفع مده، من نروم تا نخورم»، «دگربار، دگربار، ز زنجیر بجستم»، «دل چه خورده ست، عجب، دوش که من مخمورم؟»، «دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم»، «رفتم به طبیب جان، گفتم که ببین دستم»، «زین دو هزاران من و ما ای عجبا، من چه منم!»، «ساقی، ز پی عشق روان است روانم»، «سر قدم کردیم و آخر سوی جیحون تاختیم»، «شد ز غمت خانه سودا دلم»، «شراب شیره انگور خواهم»، «صورتگر نقاشم، هر لحظه بتی سازم»، «گر بی دل و بی دستم وز عشق تو پا بستم»، «گفتم که عهد بستم وز عهدِ بد برستم»، «ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم»، «ما ز بالاییم و بالا می رویم»، «مرا پرسی که چونی؟ بین که چونم»، «مرا گویی: چه سانی؟ من چه دانم؟»، «مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم»، «من آن ماهم که اندر لامکانم»، «من ازین خانه پر نور به در می نروم»، «من اگر دست زنانم نه من از دستِ زنانم»، «منم آن بنده مخلص که از آن روز که زادم»، «منم آن دزد که شب نقب زدم، ببریدم»، «ندارد پایِ عشق او دل بی دست و پایم»، «نه آن شیرم که با دشمن برآیم»، «وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم»، «وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم»، «هان، ای طبیب عاشقان، دستی فروکش بر برم»، «هرچه گویی از بهانه، لانُسَلّم لا نُسَلّم »، «هله، دوشت یله کردم، شب دوشت یله کردم»، «همه جمالِ تو بینم چو چشم باز کنم»، «هوسی است در سر من که سر بشر ندارم»، «یار شدم، یار شدم، با غم تو یار شدم» و «یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی دارم».
حرف ن
«آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن»، «آرایش باغ آمد این روی، چه روی است این!»، «آن دلبر من آمد بر من»، «آن کیست، ای خدای، کزین دام خامُشان»، «اگر خواهی مرا، می در هوا کن»، «ای باغبان، ای باغبان، آمد خزان، آمد خزان»، «ای به انکار سوی ما نگران»، «ای خدا، این وصل را هجران مکن»، «ای دل، شکایت ها مکن، تا نشنود دلدار من»، «ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان!»، «ای سرده صد سودا، دستار چنین می کن»، «ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من»، «ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام کوچ است از جهان»، «اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان»، «این کیست، این؟ این کیست، این؟ این یوسف ثانی است، این؟»، «ای یار مُقامِردل، پیش آ و دمی کم زن»، «ای یار من، ای یار من، ای یار بی زنهار من»، «با رخ چون مشعله، بر در ما کیست آن؟»، «باز آمد آستین فشانان»، «باز رسید آن بت زیبای من»، «باز فرو ریخت عشق از در و دیوار من»، «با من، صنما، دل یک دله کن»، «بشنیده ام که عزم سفر می کنی، مکن»، «بفریفتیَم دوش و پرندوش به دستان»، «به جان تو، که ازین دلشده کرانه مکن»، «به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین»، «بیا، ای مونس جان های مستان»، «بیا، بیا، دلدار من، دلدار من؛»، «بی جا شو در وحدت، در عین فنا جا کن»، «پرده بردار، ای حیات جان و جان افزای من»، «تا تو حریف من شدی، ای مه دلستان من»، «جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن»، «چند نظاره جهان کردن؟»، «چون جان تو می ستانی، چون شکر است مردن»، «چون چنگ شدم، جانا، آن چنگ تو در واکن»، «چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون»، «در زیر نقاب شب این زنگیَگیان را بین»، «دزدیده، چون جان، می روی اندر میان جان من»، «دلدار من در باغ دی، می گشت و می گفت ای چمن»، «دوش چه خورده ای دلا؟ راست بگو، نهان مکن»، «راز تو فاش می کنم، صبر نماند بیش از این»، «رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن»، «سیر نمی شوم ز تو، نیست جز این گناه من»، «شب که جهان است پر از لولیان»، «عشق است بر آسمان پریدن»، «عشق تو آورد قدح پر ز بلادی دل من»، «عیش هاتان نوش بادا هر زمان! ای عاشقان»، «قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من»، «گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان»، «گفتی مرا که چونی؟ در روی ما نظر کن»، «من از که باک دارم؟ خاصه که یار با من»، «من دزد دیدم کو بَرَد مال و متاع مردمان»، «من طربم، طرب منم، زهره زند نوای من»، «می بینمت که عزم جفا می کنی، مکن»، «نشانی هاست در چشمش، نشانش کن، نشانش کن» و «نوبهارا، جان مایی، جان ها را تازه کن».
حرف و
«ای تن و جان بنده او، بندِ شکرخنده او»، «ای شعشعه ی نور فلق، در قبه مینای تو»، «ای عاشقان، ای عاشقان، آن کس که بیند روی او»، «ای عشق، تو موزون تری یا باغ و سیبستان تو»، «تن مزن، ای پسر خوش دم خوش کام، بگو»، «چون بجهد خنده ز من، خنده نهان دارم ازو»، «چهره زرد مرا ببین و مرا هیچ مگو»، «چیست که هر دمی چنین می کَشَدم به سوی او؟»، «حیلت رها کن، عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شَو»، «خُنُک آن دم که نشینم در ایوان من و تو»، «خوش خرامان می روی، ای جان جان، بی من مرو»، «دگرباره بشوریدم، بدان سانم، به جان تو»، «دوش خوابی دیده ام، خود عاشقان را خواب کو؟»، «رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو؟»، «روشنی خانه تویی، خانه بمگذار و مرو»، «سخت خوش است چشم تو وان رخ گلفشان تو»، «سنگ شکاف می کند در هوس لقای تو»، «عید نمی دهد فرح بی نظر هلال تو»، «گر رود دیده و عقل و خرد و جان، تو مرو»، «مطرب مهتاب رو، آنچه شنیدی بگو»، «من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو»، «نَبوَد چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو»، «والله ملولم من کنون از جام و سغراق و کدو»، «هر شش جهتم ای جان، منقوش جمال تو»، «هر آگه و هم ناگه مهمان من آمد او» و «هین کژ و راست می روی، باز چه خورده ای؟ بگو».
حرف ه
«آمد یار و بر کفَش جام میی چو مشعله»، «آن یار غریب من آمد به سوی خانه»، «امروز مستان را نگر در مست ما آویخته»، «ای از تو خاکی تن شده، تن فکرت و گفتن شده»، «ای خداوند، یکی یار جفاکارش ده»، «ای عاشقان، ای عاشقان، دیوانه ام، کو سلسله؟»، «اینجا کسی است پنهان، دامان من گرفته»، «این کیست این، این کیست این، شیرین و زیبا آمده»، «این نیم شبان، کیست چو مهتاب رسیده؟»، «پیغام، زاهدان را کامد بلای توبه»، «باده بده، باده مده، وز خودمان یاد مده»، «باز آمد آن مغنی با چنگ سازکرده»، «بده آن باده جانی که چنانیم همه»، «برجِه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده»، «خدایا، مطربان را انگبین ده»، «دیدم نگار خود را، می گشت گرد خانه»، «ساقی جان، غیر آن رطل گرانم مده»، «صنما، از آنچه خوردی، بِهِل، اندکی به ما ده»، «کی باشد من با تو باده به گرو خورده؟»، «کی بُوَد خاکِ صنم با خون ما آمیخته؟»، «گل را نگر ز لطف سوی خار آمده»، «مشنو حیلتِ خواجه، هله، ای دزد شبانه»، «من بی خود و تو بی خود، ما را که برد خانه؟»، «هشیار شدم ساقی، دستار به من واده»، «هله، بحری شو و در رو، مکن از دور نظاره» و «یک چند رندند این طرف، در ظل دل پنهان شده».
حرف ی
«آب تو دِه گسسته را، در دو جهان سقا تویی»، «آتشینا! آب حیوان از کجا آورده ای؟»، «آمد مَهِ ما مستی، دستی، فلکا، دستی»، «آمده ای که راز من بر همگان بیان کنی»، «آن زلف مسلسل را گر دام کنی، حالی»، «آورد خبر شکرستانی»، «اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری»، «اگر گل های رخسارش از آن گلشن بخندیدی»، «اگر مرا تو ندانی، بپرس از شب تاری»، «الا ای نقش روحانی، چرا از ما گریزانی؟»، «ای آسمان که بر سر ما چرخ می زنی»، «ای آفتاب سرکشان، با کهکشان آمیختی»، «ای آن که بر اسب بقا از دَیر فانی می روی»، «ای بُرده اختیارم، تو اختیار مایی»، «ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری»، «ای بود تو از کَی نی، وی ملک تو تا کَی نی»، «این پرده ی در پرده، بنگر که چه ها کردی»، «ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری»، «ای جانِ گذرکرده از این گنبد ناری»، «ای جان و ای دو دیده بینا، چگونه ای؟»، «ای در طواف ماه تو ماه و سپهر و مشتری»، «ای دشمن عقل من، وی داروی بی هوشی»، «ای رونق هر گلشنی، وی روزن هر خانه ای»، «ای ساقیی که آن مَیِ احمر گرفته ای»، «ای شه جاودانی، وی مَه آسمانی»، «ای که تو چشمه ی حیوان و بهار چمنی»، «ای نوبهار خندان، از لامکان رسیدی»، «ای وصل تو آب زندگانی»، «باز ترش شدی، مگر یار دیگر گزیده ای»، «بت من ز در درآمد، به مبارکی و به شادی»، «بر یکی بوسه حقست که چنان می لرزی»، «بکشید یار گوشم، که تو امشب آنِ مایی»، «بیا، بیا، که شدم در غم تو سودایی»، «پیش شمع نور جان، دل هست چون پروانه ای»، «تلخ کنی دهان من، قند به دیگران دهی»، «تماشا مرو! نک تماشا تویی»، «تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی؟»، «تو ز هر ذره وجودت بشنو ناله و زاری»، «تو نه چنانی که منم، من نه چنانم که تویی»، «جان و جهان! دوش کجا بوده ای؟»، «چشم تو خواب می رود یا که تو ناز می کنی؟»، «چون نماز شام، هرکس بنهد چراغ و خوانی»، «چه حریصی که مرا بی خور و بی خواب کنی»، «خواجه! سلام علیک، گنج وفا یافتی»، «خوشی آخر؟ بگو، ای یار، چونی؟»، «در دلت چیست، عجب، که چو شکر می خندی؟»، «در دو چشم من نشین، ای آن که از من من تری»، «دی دامنش گرفتم ک ای گوهر عطایی»، «ربود عقل و دلم را جمال آن عربی»، «ریگ ز آب سیر شد، من نشدم، زهی، زهی!»، «ز مهجوران نمی جویی نشانی»، «صنما، تو همچو آتش قدح مدام داری»، «طوطی و طوطی بچه ای، قند و به صد ناز خوری»، «عاشقان را آتشی، وانگه چه پنهان آتشی!»، «فصل بهاران شد، ببین بستان پر از حور و پری»، «کجایید ای شهیدان خدایی؟»، «که شکیبد ز تو ای جان؟ که جگرگوشه جانی»، «گر باغ ازو واقف بدی، از شاخ تر، خون آمدی»، «گر عشق بزد راهم، ور عقل شد از مستی»، «گرین سلطان ما را بنده باشی»، «گفت مرا آن طبیب: رَو، ترشی خورده ای»، «گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی»، «ماییم درین گوشه، پنهان شده از مستی»، «مسلمانان، مسلمانان، مرا تُرکی است یغمایی»، «مگر به هر گدایی، که تو خاص از آنِ مایی»، «هر روز، بامداد، طلبکار ما تویی»، «هله، آن بِه که خوری این مه و از دست روی»، «هله، ای پری شب رو، که ز خلق ناپدیدی»، «هله، پاسبان منزل، تو چگونه پاسبانی؟»، «هله، عاشقان، بشارت که نمانَد این جدایی»، «هم رنگ جماعت شو، تا لذت جان بینی»، «هم نظری، هم خبری، هم قمران را قمری»، «همه چون ذره روزن ز غمت گشته هوایی» و «یک حمله و یک حمله، کآمد شب و تاریکی».
شفیعی کدکنی در بخش آخر کتاب، هفت غزل منسوب به مولانا را هم به این ترتیب آورده است:
حرف د
«هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد» و «آنان که طلبکار خدایید، خدایید».
حرف م
«بر قدسیان آسمان من هر شبی یاهو زنم»، «روزها فکر من این است و همه شب سخنم»، «ما در ره عشق تو اسیران بلاییم» و «من عاشق جانبازم، از عشق نپرهیزم».
حرف و
«ای مطرب خوش قاقا، تو قی قی و من قوقو».
چاپ سی و سوم «گزیده غزلیات شمس» با 492 صفحه، شمارگان 500 نسخه و قیمت 500 هزار تومان عرضه شده است.

لینک کوتاه:
https://www.payamemazand.ir/Fa/News/901218/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

مدیرعامل استقلال: پول دانشگر را 2 روز دیر ریختیم رفت با سپاهان بست

نظری جویباری: 5 میلیارد به خشکشویی بدهی داشتیم

کشاورز: به دنبال رکورد و آمار و ارقام نیستیم

خبیری: تیم بسیار جوان و نوپایی داریم

افضل: امیدوارم بازیکنان خارجی ما جواب بدهند

مارتینز: خوشحالم که بازیکنی مثل رونالدو را داریم

شرح وظایف سیدورف از زبان علی نظری جویباری مدیرعامل استقلال

تمامی گل‌های لوا در لالیگا 2024/25

لحظه عجیب در فرانسه؛ تشویق دمبله جلوی چشم تورام!

محمدی: باید به نظر کادرفنی تیم ملی احترام گذاشت

عظیمی: در تیم ملی فردی جای ثابتی ندارد

ارکستر هواداران در طول مسابقه‌ای در برزیل، مارش عزا برای حریف نواخت!

احمدعباسی: خریدهای جدید قطعا به ما کمک می‌کنند

قطع همکاری اینتر با سیمونه اینزاگی

علاقه پنهانی رامین به بستنی!

طاهری: باید قدردان زحمات احسان اصولی بود

اثری جدید از حمید سحری؛ رونالدو حق داره به بردنِ جام جهانی 2026 امیدوار باشه

آنچلوتی به ناحق من را به تیم ملی برزیل دعوت نکرد!

خداحافظی سانچو با چلسی؛ ممنون آبی‌ها!

گفت‌وگوی اختصاصی خبرنگار آخرین خبر با بهتاش فریبا در حاشیه تمرین تیم ملی فوتبال در دوحه قطر

گفت‌و‌گوی مهدی نبی نائب رئیس فدراسیون فوتبال در گفت‌وگو با خبرنگار آخرین خبر

گفت‌وگوی اختصاصی خبرنگار آخرین خبر با نصرالله عبداللهی در حاشیه تمرین تیم ملی فوتبال در دوحه قطر

گفت‌وگوی اختصاصی خبرنگار آخرین خبر با حسین فرکی در حاشیه تمرین تیم ملی فوتبال در دوحه قطر

اولین اختلاف رئال و آرنولد؛ رنج‌روور نه، بی‌ام‌و سوار شو!

مقصد جدید گلر تراکتور مشخص شد

یک آرژانتینی ستاره احتمالی لیگ ملت‌ها 2025

نیوفیس برزیل در لیگ ملت‌ها مقابل ایران

لیگ ملت‌ها؛ آتش والیبال رسماً روشن شد

گزارشی از روند آماده سازی تیم بسکتبال طبیعت اسلامشهر برای حضور پرقدرت در لیگ قهرمانان آسیا

حضور اعضای تیم ملی والیبال زنان در حرم امامزاده صالح پیش از اعزام به مسابقات جام ملت‌های آسیا

فیفا قانون جدید پنالتی زدن را به داوران ابلاغ کرد

روز پرکار سیدورف در تهران؛ جلسه مشاور هلندی با جباری فردا برگزار می‌شود

سفیر سودان در ملاقات با رضا درویش

بیانیه تیم ملی فوتبال در واکنش به اظهارات یک نماینده مجلس

آغاز مذاکرات نهایی پرسپولیس - گل‌گهر

خداحافظی تلخ با اینتر؛ راه طارمی و اینزاگی جدا شد

قایدی بازی با قطر و کره شمالی را از دست داد

10 فیلم ترسناک دیدنی با امتیاز راتن تومیتوز بالا؛ از The Loved Ones تا Suitable Flesh

5 انیمه کوتاه که نمی‌توانید لحظه‌ای از دیدنشان چشم بردارید

محورهای هراز و کندوان کماکان یک‌طرفه است

جاده چالوس دوطرفه شد

نوشهر میزبان مسابقات لیگ یک فوتبال کشور می‌شود

واکنش رائفی‌پور پس از توهین به مردم قزوین: شوخی کردم!

انتقاد از اظهارات امام جمعه اصفهان درباره آثار و ابنیه تاریخی؛ این سخنان از یک روحانی بعید بود

پزشکیان: چرا یک مسئول باید به خود اجازه دهد که به مردم دروغ بگوید؟

جنگ با پیری زودرس با این میوه معجزه آسا و محبوب ایرانی ها/ خواص درمانی لیمو ترش در سم زدایی از بدن، کاهش وزن و سلامت قلب

استفاده از آمپول‌های تزریقی برای لاغری؛ آری یا خیر؟

معرفی پرندگانی که طبع گرم دارند

عادت‌هایی که سبب زرد شدن دندان‌ها می‌شود

بهترین وضعیت خواب برای افزایش طول عمر کدام است؟