پیام مازند - فارس / نویسنده و راوی کتاب «اینجا بدون تو» میگوید: در تمام نوشتههایم تمام تلاشم بر این بود که روایتها درست و دقیق بوده و آرمانی و خیالی نباشد،اگر چیزهای خاکستری است، همانگونه باشد اما مراحل افتان و خیزان را دوست داشتم تا به تصویر بکشم.
در میان صفحات دستنوشتههایی که بوی اشک و عشق میدهند، ردپایی دیده میشود که تمام زندگیاش را به خاطراتی سپرده است، خاطراتی که هیچگاه فراموش نمیشود، طوریکه سکوتش نیز پر از گفتوگو با خاطراتی است که در میان خطوط دفترش جا خوش کردهاند.اینک همسر شهید مدافع حرم، روایتگر عشقی است، عشقی که مرزهای زمان و مکان را درنوردیده است و با قلمی که بوی دلتنگی دارد، با واژههایی که از جنس انتظار هستند، دنیای خود را در خاطرات مردی بنا میکند که روزی شانههایش مأمنی برای تمام ناگفتههای دلش بودند.
بازار
![]()

روایتی از دلدادگی و انتظار
این همسر شهید شبها با تصویر او سخن میگوید، با نامههای نانوشتهاش دردل میکند و با هر واژهای که مینگارد، دوباره عاشق میشود.وی با خاطراتی که در سطرهای دفترش جان گرفتهاند، تاریخ را مینویسد؛ نه تاریخی که فقط از جنگ و خون میگوید، بلکه تاریخی که از عشقی جاودانه، وفاداری و صبوری سخن میگوید.
خاطراتی که هیچگاه فراموش نمیشود
محبوبه بلباسی همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی از خاطرات شهید میگوید، از خاطراتی که دیگر هیچگاه فراموش نخواهدشد، خاطراتی که حدود 6 سال طول کشید تا نوشته شود.
همسر شهید مدافع حرم میگوید، گاهی تصورم بر این بود خاطرات از ذهنم رفته است اما یک اتفاق یک آهنگ یک نوشته باعث میشد تمامی خاطرات مقابلم باشد.

وجود شهید را حس میکنم
هر زمانی چنین احساسی داشتم شروع به نوشتن میکردم و زمانیکه مینوشتم شهید را کنار خودم حس میکردم و کمک میکرد تا خاطرات را بازخوانی کنم.
جرقه اصلی کتاب از کجا آمد؟
همسر این شهید مدافع حرم اضافه میکند، یادم میآید آن زمان که بچهها کوچکتر بودند شهید میگفت دوست دارم برای شما کتاب بنویسم اما اینگونه شد تا من برایش کتاب بنویسم. از روزهای کرونا شروع به نوشتن کتاب کردم، بعد از نوشتن کتاب را در اختیار نویسنده قرار دارد تا مورد بازنویسی قرار گیرد پنج سال زمان برد.

تلاشی که به ثمر نشست
خانم بلباسی بیان میکند، پس از آن چهار یا پنج بار کتاب را مورد بازنویسی قرار دادم که نقطه نهایی رسید و امیدوارم تاثیرگذار باشد و خوشحالم از اینکه زحمتم به ثمر نشست.برای نوشتن هم مطالعه خودم را بیشتر کردم، اینکه خودم شروع به نوشتن کردم ابتدا حرف شهید بود که میگفتند میخواهم برای شما کتاب بنویسم و اینکه فکر میکردم اگر نویسندهای بخواهد بنویسد آنگونه که باید، نتواند آن حال و هوا را به تصویر بکشد.
دنبال روایتگری آرمانی نبودم
وی تصریح میکند، در تمام نوشتههایم تمام تلاشم بر این بود که روایتها درست و دقیق بوده و آرمانی و خیالی نباشد،اگر چیزهای خاکستری است، همانگونه باشد اما مراحل افتان و خیزان را دوست داشتم تا به تصویر بکشم.
همسر این شهید مدافع حرم میگوید، این را هم باید بگویم که انتخاب نام کتاب با همفکری بچهها بود و در آخر نام کتاب شد؛ «اینجا بدون تو...»بالاخره انتظارها بهسر رسید و امروز کتاب شهید همزمان با سالگرد شهید رونمایی میشود، کتابی که از دل سالها دلتنگی، صبر و عشق زاده شده و روایتگر زندگی شهید محمد بلباسی از نگاه همسرش است.

اردیبهشت مقاومت؛ ماهی از جنس عشق و دلتنگی
و اما اردیبهشتماه برای خانواده شهدای مدافع حرم رنگ و بوی دیگری دارد، هر نسیم که میوزد، خاطراتی را با خود میآورد؛ خاطراتی که گرچه از جنس دلتنگیاند، اما هیچگاه رنگ نمیبازد؛ ماهی که یادآور فداکاریهایی است که نه تنها مرزهای خاکی، بلکه مرزهای قلبها را نیز درنوردیده است.
خانم بلباسی اظهار میکند، اردیبهشت که از راه میرسد حرفهای زیادی برای گفتن دارد، حرفهایی از جنس آلالههای خانطومان،حال و هوایی که خاطراتمان را زنده میکند و 9 سال پیش برایمان تداعی میشود.برگی از ناگفتههای زندگی شهید را از زبان همسر شهید میخوانیم؛

دنبال گمشدهای میگشتم
چهار پنج روزی بود که به اردوگاه شهید باکری خرمشهر آمده بودیم دم دمای غروب، صدای اذان که میآمد، فاطمه چادرش را میپوشید مینشست لبۀ ایوان. دو تا در آهنی بزرگ اردوگاه باز میشد و اتوبوسها پشتسرهم میآمدند داخل. فاطمه چادرش را سفت زیر چانهاش جمع میکرد و دید میزد. حسن و مهدی لابهلای خادمها میچرخیدند، با بادبزن اسپندها را باد میزدند. یا اگر زورشان میچربید از کسی چوبپر می گرفتند و توی سر و کلهی هم میزدند!
هر روز دو تا میز پلاستیکی دو طرف در، شربت آبلیمو و گلاب یخ میداد. من و مادرشوهرم مینشستیم، روی ایوان سیمانی جلوی سوییت، و همهمهی زائرها را تماشا می کردیم. من اما چشم میدواندم و دنبال گمشدهای میگشتم، مثل همیشه، عین تمام آن 15 سال...کنار میز شربت و اسپند، ایستگاه واکسی صلواتی بود، سردار میرشکار مشغول واکس زدن کفش زائرها بود.
جوانی صورتش را با چفیه پوشانده بود و همان جا کنار سردار، کفشی را با فرچه برق می انداخت، به رد سوختگی روی دستش خیره شدم. خودش بود! من گمشدهام را میان خاک و خلها و خرابهها و وسط عرق ریختنها و دویدنها، پیدا میکردم.
محمد بلباسی، شهید مدافع حرم به همراه جمعی از همرزمان خود به شکلی غریبانه در منطقه خانطومان سوریه توسط داعش به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید و 7 تن دیگر پس از 4 سال انتظار به وطن بازگشت و بعد از طواف در حرم رضوی به زادگاهش در استان مازندران منتقل شد.
«اینجا بدون تو» روایتهایی از زندگی شهید مدافع حرم محمد بلباسی بهقلم و روایت همسرش است که قرار است عصر امروز در سالن آمفی تئاتر کتابخانه پارک ولیعصر قائمشهر رونمایی شود.
http://www.Mazan-Online.ir/Fa/News/894209/کتابی-که-نویسندهاش-دنبال-روایتگری-آرمانی-نیست!