ادامه واکنشها به حضور کاظم صدیقی در نماز جمعه تهران | بازگشت او چه پیامهایی برای جامعه بههمراه داشت؟
شنبه 28 تير 1404 - 09:19:06
|
|
پیام مازند - روزنامه هم میهن نوشت: طی 46 سال گذشته که نمازجمعه در تهران و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک ایران برگزار میشود کمتر بحث بر سر این بوده که چه کسی امامت جمعه را برعهده دارد. طی 46 سال گذشته که نمازجمعه در تهران و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک ایران برگزار میشود کمتر بحث بر سر این بوده که چه کسی امامت جمعه را برعهده دارد بلکه بیشتر دربارۀ محتوای خطبهها گفتوگو درگرفته است و یگانه مورد بحثانگیز هم در چرایی «نرفتن» برخی از چهرههای شاخص بوده نه «رفتن» و مشخصاً غیبت هاشمیرفسنجانی بعد از خطبههای تاریخی 27 تیر 1388 بدون اعلام استعفا یا کنارهگیری از تریبونی که 24 سال تمام (84-60) و دستکم ماهی یک بار از آن در جایگاه سخنگوی رسمی نظام و 4 سال بعد از 88 به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و یک چند رئیس مجلس خبرگان رهبری سخن میگفت. البته گاهی مواردی چون نمازجمعۀ اصفهان را هم شاهد بودهایم که با پرتاب مُهر و سنگ کوشیدند آیتالله طاهری را به استعفا وادارند. اما بیشتر بحث بر سر محتوای خطبهها بوده و خبرسازترین هم در مقاطعی نمازجمعۀ ارومیه به امامت مرحوم ملاحسنی با انعکاس پرسروصدا در اواخر دهۀ 70 و سخنان علمالهدای مشهد در سالهای اخیر و تکرار شاید هزار باره و هر هفتۀ پوشش زنان در جاهای مختلف به عنوان موضوع همیشگی خاصه در نمازجمعۀ اصفهان. مورد شیخ کاظم صدیقی اما از این حیث، خاص است که نه به خاطر ایراد خطبهها و جملات متفاوت یا هرآنچه در آن بر زبان میآورد بلکه به خاطر صِرف ادامۀ حضور در این جایگاه بعد از افشای ماجرای باغ ازگل بحثانگیز شده است. چندان که بلافاصله بعد از اعلام برگزاری نمازجمعۀ 27 تیر 1404 به امامت او اعتراضاتی درگرفت از جنس همان که پارسال هم شاهد بودیم زیرا بعد از افشای پروندۀ باغ ازگل و حوزۀ علمیۀ آن (انتقال بخشی از ملک عمومی به مؤسسۀ شخصی) و این نوبت خصوصاً در پی انتشار خبر بازداشت فرزند او (و بر حسب برخی اخبار به اتفاق همسر) این تصور شکل گرفت که آقای صدیقی به نمازجمعه بازنخواهد گشت یا صبر میکند تا اصطلاحاً آبها از آسیا بیفتد. نکتۀ جالب توجه دیگر این که بعد از آن که هاشمیرفسنجانی در 26 تیر 1388 آخرین نمازجمعۀ خود را اقامه کرد همین کاظم صدیقی در شمار امامان جمعۀ موقت تهران قرار گرفت هرچند همان زمان اعلام شد قرار نیست او جای هاشمیرفسنجانی را بگیرد اما وقتی غیبت هاشمی طولانی شد و دیگر در نمازجمعه حضور نیافت عملاً کاظم صدیقی به عنوان جایگزین او شناخته شد و از این منظر 27 تیر 1404 به امامت کاظم صدیقی یادآور 16 سال قبل و 26 تیر 1388 به امامت هاشمیرفسنجانی هم بود که برای حل و فصل مناقشات بعد از انتخابات پیشنهادهایی ارائه داد که البته مقبول و مسموع نیفتاد. اعلام حضور آقای صدیقی در نمازجمعۀ دیروز به این خاطر هم مورد انتقاد قرار گرفت که بعد از جنگ 12 روزه بر همبستگی ملی تأکید میشد و این که از هر رفتارمُخلّ اتّحاد ملی پرهیز شود و از این منظر صدای برخی از اصولگرایان هم درآمد. خاصه آنان که برای حضور در نمازجمعه و اقتدا به شیخ دچار تردید شدند. زیرا در تشیع بر شرط عدالت نزد امام جماعت و جمعه تأکید فراوان صورت پذیرفته و برخی بیم داشتند این ویژگی ساقط شده باشد یا به این نتیجه رسیده بودند. شاید بر همین اساس و البته بیشتر از منظر همبستگی ملی پساجنگ بود که مجری برنامۀ تلویزیونی «ثریا» با رویکرد اصولگرایی کامل نوشت: «ای کاش حاجآقا همچنان بر نظر یک ماه و اندی پیش خود میماندند و فعلاً اقامۀ جمعه نمیکردند. در شرایط جنگی، فضای سیاسیِ رسانهای کشور نیاز به آرامش دارد. برای این اتحاد و همدلی خونهای زیادی تقدیم شد. اگر به هر دلیلی افکار عمومی پذیرش ندارد و سؤال در ذهن دارد شما هم فعلاً صبر کنید.» اشاره محسن مقصودی به توئیت چندی قبل عزتالله ضرغامی بود که از دیدار خود با کاظم صدیقی خبر داده و نوشته بود: «پیشنهاد دادم تا تعیین تکلیف پروندۀ قضایی فرزندشان اقامۀ امامت جمعه نکنند. خودشان هم چنین نظری داشتند.» پس از آن بود که تصور شد او دیگر به نمازجمعه بازنخواهد گشت اما ظاهراً سخنان اخیر اصغر جهانگیر سخنگوی قوۀ قضائیه دربارۀ دخالت نداشتن پدر در پروندۀ پسر را مصداق تعیین تکلیف قضایی دانسته و بازگشته است حال آن که سخنگو برآورد کلی را بیان کرده و فضای حاکم بر پرونده را و رأی نهایی هنوز صادر نشده است. کما این که پیشتر در سطوحی دیگر از بازپرداخت بدهی بابک زنجانی سخن گفته شد (بیاشاره به حکم قضایی) اما بهتازگی مدیرکل روابط عمومی بانک مرکزی از او بهعنوان «ابربدهکار بانکی» و «کلاهبردار» یاد کرد و مشخص شد همچنان شرکت ملی نفت ایران و بانک مسکن طلبکارند و گویا «نیکل»هایی که بابت بدهی پرداخته قابلیت تصفیه و تسویه نداشتهاند. در این فقره هم دقیقاً روشن نشد منظور محتوای پرونده و اتهامات کلی است یا حکم مشخصی که مطلقاً اتهامی را متوجه پدر نمیداند درحالیکه خود به غفلت اذعان کرده بود. شبیه اعتراض اخیر را البته در اردیبهشت 1403 هم شاهد بودیم چراکه فروردین آن سال حتی در دید و بازدیدهای نوروزی به بحث دربارۀ قضیۀ حوزۀ علمیۀ ازگل گذشته بود اما سقوط بالگرد حامل رئیسجمهوری وقت در پایان همان ماه سبب شد بحث پروندۀ آقای صدیقی تحتالشعاع آن اتفاق و انتخابات ریاستجمهوری قرار گیرد. بعد از آن هم البته آقای صدیقی باز به نمازجمعه میرفت بیآن که به قضیۀ باغ ازگل اشاره کند اما خود او بود که به بهانۀ سالگرد آقای رئیسی کوشید ماجرا را خاتمهیافته اعلام کند و از رئیسجمهور فقید به این سبب تقدیر کرد که بعد از آن «حادثه» به نمازجمعه آمده و او را نوازش کرده و خواسته عقبنشینی نکند! جدای این که مرحوم رئیسی در این دنیا نبود تا انتساب این سخنان به خود را تأیید یا تکذیب کند کوشش آقای صدیقی برای تقلیل موضوع به «حادثه» این تلقی را ایجاد کرد که او منکر اصل ماجراست و بر همان لحنی اصرار دارد که در اولین واکنش به افشای ماجرا در مصاحبه با یوسف سلامی خبرنگار صداوسیما سخنان خود را با آیۀ 88 سورۀ یوسف آغاز کرده بود: «من با خدای، غم و درددل خود گویم و از خدا چیزی دانم که شما نمیدانید.» ماجرا اما در ادامه آنگونه که کاظم صدیقی دوست داشت پیش نرفت و خبر بازداشت دو فرزند او به خاطر پروندۀ باغ اُزگل توجه افکار عمومی را دوباره به خود جلب کرد. اگرچه بعدتر اعلام شد دو فرزند درست نیست و فرزند و عروس بودهاند. در جریان حملۀ جنایتکارانۀ اسرائیل به زندان اوین که بیش از 70 کشته و ویرانی گستردهای بر جای گذاشت هم باز نام فرزند صدیقی بر زبان افتاد و این شایعه درگرفت که گریخته و بعدتر البته تکذیب و اعلام شد همچون دیگر زندانیان به «تهران بزرگ» انتقال یافته و در آنجا نگاهداری میشود. اصرار بر این که آقای صدیقی نمازجمعه را اقامه کند این تلقی را ایجاد کرده که تعمدی در کار است وگرنه کیست که نداند حضور او قبل از این ماجرا هم چندان مطلوب نبود چراکه در تابستان 58 آیتالله طالقانی در این جایگاه میایستاد و در پاییز همان سال آیتالله منتظری و در زمستان آن آیتالله خامنهای و بدون ماجرای باغ ازگل هم وزن سیاسی قابل توجهی نداشت و کسی دربارۀ او سابقۀ انقلابی سراغ ندارد مگر آن که اصرار بر نصب تصویر آیتالله کاظم شریعتمداری به جای آیتالله خمینی بر درِ حجرۀ طلاب در دوران طلبگی را مبارزۀ انقلابی بدانیم! به بیان دیگر منهای ماجرای ازگل هم صدیقی به جای طالقانی و هاشمی حاکی از واقعیتهایی بود که به دوران خالصسازی از 1400 تا 1403 انجامید و کافی است بررسی کنیم و ببینیم شمار حاضران در نمازجمعۀ دیروز به امامت او چقدر بوده است تا چند هزار نفر را با بیش از یک و نیم میلیون نفر در تهران4 میلیونی سال 58 پشت سر طالقانی به نماز میایستادند مقایسه کنیم. از منظری دیگر البته برخی استقبال میکنند زیرا آقای صدیقی چنان در موضع ضعف و دفاع و توضیح و توجیه قرار گرفته که عملاً ازاو جز تقدیس قدرت و ستایش مقامات کاری برنمیآید و نمیتواند همچون برخی از امامان جمعه دیگر مانند احمد علمالهدی یا امام جمعه کرج از رئیسجمهوری و مذاکره با آمریکا انتقاد کند یا مدام دربارۀ پوشش زنان سخن بگوید و از فضای سیاسی فاصله میگیرد و به سبک سنتیها سخن میگوید. با این همه وقتی رئیسجمهور فقید – مرحوم ابراهیم رئیسی – را بر اساس نوع مواجهه با خود بعد از آن «حادثه» ارزیابی میکند روشن است که چندان به قضاوت افکار عمومی و پرسشهای مردم حتی خودیها و وفاداران نیز وقعی نمینهد چراکه سؤالات متعددی در اذهان شکل میگیرد از جمله این که آیا وی همچنان ریاست عالیۀ ستاد امر به معروف و نهی از منکر را بر عهده دارد یا نه؟ یا این که چگونه است در این شرایط خطیر مدیریت سیاست خارجی را از حضور و ابتکار یک دیپلمات شاخص به صرف تولد فرزند او در محل مأموریت پدر و آن هم 40 سال قبل محروم میکنند اما زندانی بودن فرزند در پروندۀ زمینخواری یا سوءاستفاده خط و خشی بر چهرۀ پدر نمینشاند و مانع برگزاری نمازجمعه نیست؟ ممکن است برخی خرده بگیرند که چه تفاوتی دارد که نمازجمعه را کاظم صدیقی اقامه کند یا احمد خاتمی و تازه چنان که اشاره شد اولی لحن نرمتری هم دارد. در پاسخ باید گفت مشکل در چند فقره دیگر است: یکی این که برخی احساس میکنند تعمدی در لجبازی وجود دارد و قرار نیست شاهد تغییرات اساسی باشیم و در بر همان پاشنه میخواهد بچرخد که در پیش از جنگ. دوم این که چگونه است که برای یک گزینش ساده رفتارهای فرزندان معیار و ملاک است و در این جایگاه نه. سوم این که احتمالاً ستاد برگزاری نمازجمعه با آقای صدیقی رودربایستی دارد یا ستاد امر به معروف شبکهسازی کرده و کنار گذاشتن او تضعیف آن شبکه خواهد بود. خود شیخ آیا توضیحی ندارد و نمیداند مردم تا چه حد به امور مالی حساساند؟ خود او به کنار. هملباسان آیا نباید نگران باشند که این رفتار به آنان آسیب رساند و آیا نظرسنجی نمیکنند و واکنشها را نمیسنجند؟ این یادداشت البته به دلیل مهمتری نوشته میشود. چراکه برخی از همین نکات در نیمۀ فروردین 1403 خورشیدی هم درست همین جا آورده شد و این که بعد از 15ماه قضیه حل نشده این نگرانی را ایجاد میکند که انگار ارادهای برای آن وجود ندارد. نگرانی مهمتر اما به سبب آن است که ایران پساجنگ به تصمیمات جدی نیاز دارد و اگر نتوان در این باره تصمیم گرفت تا افکار عمومی احساس نکند به آنها احترام گذاشته نشده چگونه میتوان به اصلاح امور دیگر دل بست؟ جان کلام این که درست یا نادرست شیخ کاظم صدیقی به یک نماد بدل شده است و با تمثیل و توجیه «پسر نوح» نمیتوان از توفان بیاعتمادی برکنار بود. هم خود او و هم حامیان و مشوقان نباید از این واقعیت غفلت کنند. اگر اهمیت حفظ و افزایش سرمایۀ اجتماعی و واقعیت فرصت اندک برای بهبود و بحث امید و نومیدی جامعه در میان نبود واقعاً چه توفیری میکرد شیخ کاظم صدیقی نمازجمعه دیروز را اقامه کرده باشد یا دیگری ولو ناگزیر باشیم به هاشمی 88 و طالقانی 58 هم گریز بزنیم یا این که چه میگوید وقتی سهم او از اخبار ساعت 14 هم نقل سه چهار جمله بیشتر نبود و در خلاصه خبرها البته هیچ: یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی چندین هزار امید بنیآدم است این گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت آری سیاهجامۀ صد ماتم است این *** نمازی که وحدت ملی را نشانه گرفت روزنامه توسعه ایرانی نوشت: نماز جمعه، از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، همواره فراتر از یک آیین عبادی صرف، تریبونی قدرتمند و نهادی عمیقاً سیاسی بوده است. این منبر، گاه سکوی پرتاب چهرهها به اوج قدرت و گاه مایه سقوط آنان شده است. اما آنچه در تیرماه 1404 روی داد، نه یک اتفاق عادی، بلکه نمادی از تقابل عمیق میان حاکمیت و افکار عمومی بود. حضور مجدد آیتالله کاظم صدیقی در جایگاه خطیب نماز جمعه تهران، پس از ماهها سکوت و جنجال رسانهای پیرامون پروندههای مالی خانوادهاش، به سرعت به یکی از بحثبرانگیزترین رویدادهای سیاسی کشور تبدیل شد؛ رویدادی که از سوی بخش گستردهای از جامعه و حتی برخی چهرههای درون حاکمیت، نه یک بازگشت عادی، بلکه نوعی دهنکجی آشکار به شعور عمومی و مطالبات شفافیتخواهانه تعبیر شد. صدیقی، که سالها در قامت واعظی سنتی با چاشنی روضه و توصیههای اخلاقی ظاهر میشد، اینبار با سایه سنگین اتهامات مربوط به «زمینخواری باغ ازگل» و بازداشت فرزند و عروسش بازگشت. تناقض در دعوت به وحدت و تصمیمهای دوقطبیساز آیتالله صدیقی در خطبههای نخستین بازگشت خود، بر وحدت، انسجام و پرهیز از تفرقه تأکید کرد و مخالفان را صدای دشمن خواند. او خواستار یکپارچگی در برابر هجمههای بیرونی شد. اما اصل ماجرا اینجاست که همین بازگشت، عملاً وحدت ملی را تحت تأثیر قرار داده و شکافهایی عمیقتر را در جامعه پدید آورده است. منتقدان بر این باورند که حضور او، بهویژه با حواشی مرتبط با فساد، نه تنها به همدلی کمکی نمیکند، بلکه توهین مستقیم به شعور افکار عمومی است. محسن مقصودی، مجری برنامه «ثریا»، با لحنی صریح نوشت: «ای کاش حاجآقا همچنان بر نظر یک ماه و اندی پیش خود میماندند. برای اتحاد و همدلی خونهای زیادی تقدیم شد اگر به هر دلیلی افکار عمومی پذیرش ندارد شما هم فعلاً بروید.» این اظهارات، نشاندهنده عمق نارضایتی حتی در میان چهرههای رسانهای نزدیک به حاکمیت است. پیشتر نیز عزتالله ضرغامی، از چهرههای شناختهشده اصولگرا، به صدیقی توصیه کرده بود تا تعیین تکلیف قضایی فرزندش از امامت جمعه خودداری کند. این توصیهها، که از درون اردوگاه اصولگرایی مطرح شدهاند، گواه آن است که تصمیم به بازگشت صدیقی، حتی در میان خودیها نیز با اجماع همراه نبوده و نگرانیهایی جدی را در پی داشته است. اکبر نبوی، روزنامهنگار اصولگرا، نیز با تأکید بر بار منفی حواشی صدیقی، از بیپاسخ ماندن جامعه نسبت به این وضعیت ابراز تأسف کرد و نوشت که «صدیقی با استعفا ندادن از ریاست ستاد امر به معروف و امامت جمعه، نشان داده که حاضر است بار منفی حواشی مربوط به خود را بر سر جامعه آوار کند.» این مخالفتها، تنها از اردوگاه منتقدان یا رسانههای مستقل نیست، بلکه نشان از تعارض درونی در خودِ ساختار حاکمیت دارد؛ تعارضی میان جناحهایی که از تبعات سیاسی و اجتماعی چنین تصمیماتی نگراناند و جریانی که عملاً به جای پاسخگویی، مسیر لجاجت را برگزیده است. جلال رشیدیکوچی، نماینده پیشین مجلس، این انتصاب را ادامه لجاجت با مردم دانسته است، و احمد زیدآبادی، تحلیلگر سیاسی، نیز نوشت: «این کار معنایی جز اصرار بر لجاجت با بخش بزرگی از افکار عمومی دارد؟» این تعابیر به وضوح نشان میدهد که بازگشت صدیقی، نه تنها به وحدت کمکی نکرده، بلکه به شکافها دامن زده است. بحران مشروعیت پرونده موسوم به زمینخواری باغ ازگل که منجر به بازداشت پسر و عروس آیتالله صدیقی شد، فراتر از یک موضوع قضایی صرف، به یکی از نقاط عطف در تشدید بیاعتمادی عمومی به چهرههای مذهبی تبدیل شد. افکار عمومی، که پیشتر نیز با گزارشهایی از فساد مسئولان مواجه بود، این بار با نوعی شوک همراه شد. چهرهای که سالها بر منبر زهد و امر به معروف نشسته بود، حالا باید درباره اتهامات نزدیکترین اعضای خانوادهاش پاسخگو میبود. صدیقی در همین نماز جمعه بحثبرانگیز طبق روال گذشته، از تقوا سخن گفت، اما کدام تقوا، نکند معنای تقوا تغییر کرده است و ما بی اطلاع بودیم. واعظی که تقوا را در خانه توصیه نکرده است، اکنون جامعه را موظف به رعایت تقوا میداند. حساسیت اجتماعی به این موضوع از دو بُعد قابل تحلیل است: نخست، جایگاه نمادین صدیقی به عنوان خطیب نماز جمعه و رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر؛ دوم، نوع واکنش نظام و رسانههای حامی آن به ماجرا. وقتی یک نهاد قضایی بازداشت اعضای خانواده او را تأیید کرد و رسانهها با جزئیاتی از انتقال املاک و سندسازی پرده برداشتند، جامعه انتظار داشت که دستکم با کنارهگیری داوطلبانه صدیقی مواجه شود؛ یا لااقل توضیحی علنی برای ابهامات داده شود. اما آنچه رخ داد، سکوت و بازگشت بود. این سکوت از نظر جامعه، چیزی کمتر از تأیید ضمنی تلقی نشد. بهویژه زمانی که در برابر فشارهای رسانهای تغییری در موضع رسمی صدیقی دیده نشد، بلکه او با قوت بیشتری به منبر بازگشت. حتی تأکید سخنگوی قوه قضائیه بر اینکه «خودِ صدیقی در پرونده نقشی ندارد»، از شدت واکنشها نکاست؛ زیرا پرسش اصلی، نه نقش قضایی، که مسئولیت اخلاقی و جایگاه اجتماعی یک شخصیت مذهبی بود. در فرهنگ سنتی ایران، بهویژه در قشرهای مذهبی، پوشیدن لباس روحانیت با مسئولیتهای فراتر از قانون همراه است. بنابراین اگرچه ممکن است صدیقی از منظر حقوقی در پرونده فرزندش تبرئه شود، از نظر افکار عمومی، او نمیتواند نسبت به اعمال اطرافیان خود بیتفاوت باشد. تداوم حضور صدیقی در نماز جمعه و ستاد امر به معروف، در حالیکه موضوع پرونده هنوز در ذهن جامعه باز است، به نوعی لجاجت تعبیر میشود. بحران از آنرو خطرناک است که نهادهایی مانند نماز جمعه و ستاد امر به معروف، دقیقاً بر پایه مشروعیت اخلاقی فعالیت میکنند. هرگاه این سرمایه از بین برود، دیگر نمیتوان با توصیه به تقوا و یاد مرگ، مخاطب را جذب کرد. حمایتهای پنهان و آشکار با انتشار پوستر رسمی نماز جمعه تهران به امامت کاظم صدیقی، شبکههای اجتماعی به سرعت به محل ابراز خشم و تحلیلهای انتقادی تبدیل شد. موجی از انتقادات شکل گرفت و عبارتهایی نظیر دهنکجی به ملت، استمرار لجاجت ساختار با مردم و نماد عدم پاسخگویی حاکمیت بارها تکرار شد. اما جریانهایی در بدنه نظام همچنان بر حمایت از وی تأکید دارند؛ حمایتی که اگرچه بعضاً در لفافه یا غیرمستقیم بیان میشود، اما شواهد روشنی از نفوذ و قدرتمندی پشت پرده آیتالله صدیقی ارائه میدهد. یکی از دلایلی که برخی ناظران حضور مجدد صدیقی بر منبر نماز جمعه را نه یک تصمیم فردی بلکه حاصل حمایتهای درونساختاری میدانند، جایگاههای متعدد وی در نهادهای ایدئولوژیک است. این مناصب صدیقی را به شخصیتی بدل کرده که تنها با تکیه بر اراده شخصی نمیتوان او را تحلیل کرد. او، برخلاف خطیبان جوانتری چون حاج علیاکبری، بیشتر به عنوان بازوی سنتگرای نظام در حوزه اخلاقمحور و رثاگویی شناخته میشود؛ بازویی که حضورش برای توازن در ساختار نماز جمعه تهران ممکن است ضروری تلقی شده باشد. حمایتهای رسانهای هدفمند نیز در این راستا قابل مشاهده است. واکنش مدیرانی همچون علی فروغی، رئیس شبکه سه سیما، که دفاع از صدیقی را در برابر موج نقدها به حمله به روحانیت انقلابی تعبیر کرد، نمونهای از ایجاد گفتمان حامی صدیقی در رسانههای وابسته است. این حمایتها به گونهای مدیریت میشوند که صدیقی را نه تنها قربانی افشاگریهای ناعادلانه بلکه نماد مظلومیت جریان انقلابی نشان دهند؛ روایتی که با کمک شبکههای وابسته به نهادهای امنیتی-تبلیغاتی بازتولید میشود. دانیال معمار سردبیر روزنامه همشهری نیز از ظلمی که به صدیقی شده سخن گفت؛ تعبیری که میکوشد مخاطب را از محتوای واقعی انتقادات جدا کند و بر عنصر مظلومنمایی متمرکز شود. شبکههای درونحوزوی و نفوذ سنتی نیز در این حمایت نقش دارند. از این منظر، اصرار بر حضور او در خطبهها را میتوان به عنوان پیام انسجام درونی حوزه و بینیازی از رضایت افکار عمومی تلقی کرد. در همین راستا پرویز امینی، تحلیلگر سیاسی، انتخاب صدیقی را خلاف توجه به امر ملی و ضربه به امر ملی دانست. اما چرا در دورهای که مشروعیت ساختارها بیش از همیشه به رأی و مقبولیت مردمی گره خورده، فردی با این میزان چالش و انتقاد مجدد به خطابهای چنین مهم گمارده میشود؟ پاسخ محتمل آن است که حضور او حامل پیام بهخصوصی به بدنه جامعه سیاسی باشد؛ پیامی که از سوی بخشهایی از قدرت اینگونه ترجمه میشود:«ما از چهرههایی که با ما بودهاند و هستند، حتی در سختترین شرایط نیز حمایت خواهیم کرد. افکار عمومی خط قرمز ما نیست.» علیرضا معزی دبیر پیشین شورای اطلاع رسانی دولت، این انتخاب رافراتر از دهنکجی به مردم و اخطار مدعیان هسته سخت است به اصل نظام، بدان معنا که موجودیتشان را مقدم بر موجودیت ایران و نظام میدانند و حذف نمادهایشان را بر نمیتابند. این دیدگاه، بازگشت صدیقی را نه یک تصمیم ساده، بلکه نمادی از لجاجت نهادینهشده و آزمایش میزان تابآوری افکار عمومی در برابر بیتفاوتی حاکمیت میداند. مشروعیتِ وامدار اعتماد عمومی و پایان یک عهد نماز جمعه از ابتدا تا امروز نقش سیاسی-اجتماعی مهمی داشته و در سالهای ابتدایی انقلاب، خطیبان آن چهرههای مبارز و انقلابی بودند که نزد مردم محبوبیت زیادی داشتند. این نهاد مشروعیت خود را نه تنها از قدرت دولتی، بلکه از باور قلبی مردم کسب کرده بود. با این حال، در دهههای اخیر، اعتماد به این نهاد کاهش یافته است. هانی رستگاران، فعال رسانهای با انتشار تصویری از خلوتی صف نماز، نوشت: «این هم پاسخ مردم به کج سلیقگیِ انتخاب جناب کاظم صدیقی.» تغییر در ترکیب خطیبان، سیاسی شدن افراطی تریبونها و فاصله بین نسلهای جوان و پیامهای تکراری، از جمله عوامل این کاهش حضورمردم هستند. انتخاب چهرههایی مانند آیتالله صدیقی، نشاندهنده لجاجت با افکار عمومی و هشداردهنده پایان یک عهد است. اگر سیاستگذاران قصد بازسازی این نهاد را دارند، باید افرادی را انتخاب کنند که از دل مردم برخاسته و برای وحدت ارزش قائلاند. در غیر این صورت، نماز جمعه به نهادی بیاثر تبدیل خواهد شد که در حافظه تاریخی مردم جایی نخواهد داشت. بازگشت آیتالله صدیقی به تریبون نماز جمعه، تصمیمی سیاسی و با پیامهای چندلایه بود.
http://www.Mazan-Online.ir/Fa/News/908451/ادامه-واکنشها-به-حضور-کاظم-صدیقی-در-نماز-جمعه-تهران-|-بازگشت-او-چه-پیامهایی-برای-جامعه-بههمراه-داشت؟
|