لالایی مادرانه برای حماسه ساز کوچک کربلا در مازندران
جمعه 14 مرداد 1401 - 09:24:40
|
|
پیام مازند - ساری- همزمان با اولین جمعه ماه محرم، لالایی مادران و کودکان مازندران به تاسی از دردانه و سرباز کوچک کربلا، حضرت علی اصغر(ع) در مازندران پیچید.
به گزارش خبرنگار مهر ، حال و هوای امروز مازندران با دیگر روزها متفاوت است و مادران کودکان و نوزادان سالهای آخر 90 و سال 1400 روی دست و دوش گرفتند و به مصلیها و مساجد شهر آوردند تا یاد و خاطره خردسالترین سرباز کربلا را زنده نگه دارند. آئین شیرخوارگان حسینی امسال پس از سه سال کرونایی از لحظات اولیه صبح جمعه و با حضور پرشور مادران مازندران که فرزندانشان را در آغوش گرفتهاند، در مصلیها و اماکن مذهبی آغاز شد و نوای کودکان استان در بیش از 600 نقطه به تاسی از سرباز کوچک دشت کربلا پیچده است. سرزمین کربلا و روز عاشور بود و دیگر حسین (ع) کسی را نداشت، ناگهان از خیمهها صدایی بلند شد، امام حسین (ع) آمد و فرمود شمارا چه شده؟ گفتند این طفل شیرخوار، سهروز است آب نخورده است. امام حسین (ع) شیرخوار خود را گرفت و بردست بلند کرد و گفت: پروردگارا تو میدانی غیرازاین کودک کسی را ندارم و این طفل شیرخوار از شدت عطش بر خود میپیچد، آنگاه بهطرف لشکر رفت و برای او آب خواست. هنوز سخن امام تمام نشده بود که تیر سه شعبه زهرآلود «حرمله بن کاهل اسد» بر گلوی نازک علیاصغر (ع) نشست. پدر فرزندش را دید که چون ماهی به خود میغلتد و میپیچد، دست برد زیر گلوی علیاصغر (ع) و خون او را بر جامه خود مالید و به آسمان پاشید و فرمود: خدایا شاهد باش، این قوم بر ذریه پیغمبرت (ص) رحم نکردند. امروز همپای محرم، کودکان با سربندها و تنپوشهای سبز با شش ماهه کربلا همنوایی میکنند و صدای گریههای مادران مازندرانی در رثای علیاصغر، شیرخواره کربلا در آئین شیرخوارگان حسینی طنینانداز شد. همزمان با اولین جمعه محرم، مصلا و تکایای مذهبی مازندران مملو از حضور کودکان و شیرخوارگان با سربندهای «یا علیاصغر» و «یا حسین (ع)» است و مادران مازندرانی صبح جمعه با حضور در همایش شیرخوارگان حسینی، سوگ حضرت علیاصغر (ع) را به ماتم نشستند. «شیرخوارگان حسینی» بازخوانی حماسهای است در آن دشت پربلا، یک طفل تشنه و یک لشکر. لبهایش از تشنگی مفرط خشکشده بود، دهان کوچکش نیمهباز بود و دیگر حتی نای گریه هم نداشت، سه روز بود که آبی نخورده بود، با دستان کوچکش مدام به سینه مادرش رباب چنگ میانداخت تا شاید آبی به او برسد، مادر تاب نگاه کردن به چشمان معصوم ششماهه را نداشت و دردلش خدا خدا میکرد که جرعهای آب برای علیاصغرش بیابد.
http://www.Mazan-Online.ir/Fa/News/263138/لالایی-مادرانه-برای-حماسه-ساز-کوچک-کربلا-در-مازندران
|